محمدحسین پهلوان



روز موعود رسید بالاخره شنبه بیستم بهمن ماه سال ۹۷ خورشیدی رسید


روزی که قرار بود از خانواده جدا شوم و به شهر دیگر بروم


روز زیبایی بود،در آن عشق جریان داشت،دوستی جریان داشت،محبت جریان داشت،اشک شوق در اشک دلتنگی در آمیخت و در آن دیدم که خدا جریان داشت

ادامه مطلب


من حدود دو سال برای کنکور زحمت کشیدم آن اول ها که شروع کرده بودم یک دانش آموز متوسط در مدرسه تیزهوشان  بودم که مهارت تست زنی ام در حد متوسط هم نبود

درس هایم خیلی خوب نبود اما اعتماد به نفس خوبی داشتم و آتش عشقی در درونم همواره روشن بود عشقی که از کودکی آن را در دل داشتم و آن هم پزشک شدن بود

ادامه مطلب



امروز  روز نهم بهمن ماه  است و این یعنی هفت روز دیگر تعطیلات طولانی من تمام می شود
خب بالاخره هر طولانی روزی به پایان می رسد


شش ماه تعطیلی را حدود ۱۳ سالی می شد که تجربه نکرده بودم.جالب و تکرار ناشدنی بود.چیز های زیادی یاد گرفتم


در ابتدای آن وقتی فقط یک روز از کنکور گذشته بود پشت میز نشستم کاغذ سفیدی روی میز گذاشتم و قلم به دست از کار هایی که دوست داشتم در تعطیلات به آنها بپردازم نوشتم


لیست متشکل بود از دو دسته ی کار ها و اهداف کوتاه مدت وکار ها و اهداف بلند مدت که رسیدن به همه ی آنها حدود دو ماه طول می کشید.دو ماهِ خیلی سبک و کم فشار

ادامه مطلب


 سوالی که هر پنجشنبه  جمعه از صد در صد آدم هایی که میبینم می شنوم


چه خبر دکتر؟


من هم خب متناسب با هر کسی که سوال رو می پرسه یه سری خاطرات از دانشگاه و خوابگاه تعریف می کنم


دوست دارم جواب این سوال را در یک مجموعه به هم پیوسته در وبلاگ که شامل خاطره های ماندگار در دانشگاه و خوابگاه براش می شود قرار بدهم


ادامه مطلب


 سوالی که هر پنجشنبه  جمعه از صد در صد آدم هایی که میبینم می شنوم


چه خبر دکتر؟


شوخی لفظی ای که زیادی تکراری شده است ولی ادب حکم می کند هر دفعه که این را می شنوم لبخند بزنم


خب متناسب با هر کسی که سوال رو می پرسه سعی می کنم یک سری خاطرات از دانشگاه و خوابگاه تعریف می کنم


دوست دارم جواب این سوال را در یک مجموعه به هم پیوسته در وبلاگ که شامل خاطره های ماندگار من در دانشگاه و خوابگاه می شود قرار بدهم


ادامه مطلب


در زندگی آدمی بت های ذهنی کم نیستند

بعضی از جنس طلا و پر زرق و برق هستند بعضی یک تکه گچ ساده

بعضی سخت می شکنند بعضی با یک تلنگر ناقابل

بعضی را خودمان می شکنیم بعضی را یک تجربه شخصی سخت یا آسان  بعضی را یک کتاب خوب،فیلم خوب یا.

در هر صورت این بت ها وقتی شکسته می شوند ناراحتمان می کنند چون به یکباره متوجه می شویم احمقانه در خدمت این بت ها زندگی می کردیم

 

حدود اوایل ماه دوم دانشگاه بود که فهمیدم ارزشی پوچ در ذهن دارم

ادامه مطلب


پیش نوشت:با خودم قرار گذاشته بودم از ترم یک خاطرات جالبی را که اصلا هم کم نبودند به نگارش در بیاورم اما نشد
آنقدر این دوران پر سر و صدا و پر شور و پر مشغله است که اصلا مجال خلوت کردن و نوشتن برایم فراهم نمی آمد

 

یک ترم گذشت
مطمئنم این سه کلمه به هیچ وجه ممکن نیست روایتگر خوبی برای ترم اول باشد
حتی قرار نیست ذره ای از این تجربه به غایت پر ماجرا را برایمان توضیح دهد
 

ترم یک مثل تجربه اولین باری است که دریا را از نزدیک می بینیم
البته می توانیم این دریا را از دور تماشا کرد و بعد از قدم زدن بر ساحل آرام،با آن خداحافظی کرد
اما برای درک حال دریا ناگزیر باید آن را با تمام پوستت لمس کنی

ادامه مطلب


 سوالی که هر پنجشنبه  جمعه از صد در صد آدم هایی که میبینم می شنوم

 

چه خبر دکتر؟

 

شوخی لفظی ای که زیادی تکراری شده است ولی ادب حکم می کند هر دفعه که این را می شنوم لبخند بزنم

 

خب متناسب با هر کسی که سوال رو می پرسه سعی می کنم یک سری خاطرات از دانشگاه و خوابگاه تعریف می کنم

 

دوست دارم جواب این سوال را در یک مجموعه به هم پیوسته در وبلاگ که شامل خاطره های ماندگار من در دانشگاه و خوابگاه می شود قرار بدهم

 

ادامه مطلب


پیش نوشت:با خودم قرار گذاشته بودم از ترم یک خاطرات جالبی را که اصلا هم کم نبودند به نگارش در بیاورم اما نشد
آنقدر این دوران پر سر و صدا و پر شور و پر مشغله است که اصلا مجال خلوت کردن و نوشتن برایم فراهم نمی آمد

 

یک ترم گذشت
مطمئنم این سه کلمه به هیچ وجه ممکن نیست روایتگر خوبی برای ترم اول باشد
حتی قرار نیست ذره ای از این تجربه به غایت پر ماجرا را برایمان توضیح دهد
 

ترم یک مثل تجربه اولین باری است که دریا را از نزدیک می بینیم
البته می توان این دریا را از دور تماشا کرد و بعد از قدم زدن بر ساحل آرام،با آن خداحافظی کرد
اما برای درک حال دریا ناگزیر باید آن را با تمام پوستت لمس کنی

ادامه مطلب


 سوالی که هر پنجشنبه  جمعه از صد در صد آدم هایی که میبینم می شنوم

 

چه خبر دکتر؟

 

شوخی لفظی ای که زیادی تکراری شده است ولی ادب حکم می کند هر دفعه که این را می شنوم لبخند بزنم

 

خب متناسب با هر کسی که سوال رو می پرسه یک سری از خاطراتی که از دانشگاه و خوابگاه دارم براش تعریف می کنم

 

دوست دارم جواب این سوال را در یک مجموعه به هم پیوسته در وبلاگ که شامل خاطره های ماندگار من در دانشگاه و خوابگاه می شود قرار بدهم

 

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها